یعنی خود واقعیمان مکعب روبیکی ست که توسط اضلاع آنکه همانا خود آرمانیمان است پوشیده شدهاند، اضلاعی که همه آنها یکرنگ خاص دارند
و برای اینکه شما بتوانید به یک حالت خود فعلیتی در جهت استعداد نهایی خود تبدیل شوید و از حد نهایی خود استفاده کنید باید رنگهای مکعب روبیک که آرمان هایتان میباشند مانند وظیفهشناسی (که وظیفه اصلی من در زندگی چیست؟ و چرا باید این را در زندگیام آرمان قرار دهدم)، امنیت و آرامش (آیا آرمانهای من موجب میشوند که امنیت و آرامش من بهصورت موقت برهم بریزد و اگر برهم ریخت بازهم آرمان من میباشد و میتواند امنیت و آرامش زندگی مرا مهیا کند)، عشق و علاقه و وابستگیها، (من به چه چیزی برای تبدیلشدن خودم به مدل ذهنیام و سوپر پاور شدن در زندگیام عشق میورزم، چگونه این عشق را به علاقه تبدیل کنم و وابستگیهای من در حال حاضر کدام هستند، چگونه میتوانم آنها را از خودم دور کنم و آنهایی که برای ادامه راهم موردنیاز من میباشند کدام است)، اعتبار و کرامت (اعتبار و کرامتی که من میخواهم در گرو کدام تلاش و استفاده از کدام منابع است، آیا من بهعنوان انسان میتوانم محدودیتهای وجودیم را بردارم، یا آنکه باید آنها را بپذیرم و حل نمایم.) و در آخر چگونه میتوانم به شکوفایی شخصی خودم دستیابم؟ و بتوانم قدم آخرم را برای دستیابی به آنها بردارم.
بههرحال این اتفاقات ممکن است معمولی و عادی نباشد. هنگامیکه یک شخص مکعب روبیکی را به دست شما میدهد که آن را درست کنید درواقع رنگهای آن بهشدت درهم ریخته شده است. این بدان معناست که وقتی شما با ناسازگار بودن خود واقعیتان و خود ایدئالتان مواجه میشوید و میخواهید آنها را شرح دهید این تعارضات از ترسها و تردیدهای ما نسبت به خودمان و یا دیگران و یا کمبود خودآگاهیمان نسبت به خودمان برمیخیزد.
و اینکه خود واقعی ما در همه مسائل یکسان نیست به این دلیل است که شدت رفتار ما و میزان اعتباری که ما به هر مثالی از زندگیمان میدهیم متفاوت است و بعضی از انسانها از قصد سعی میکنند مکعب روبیک ما را برهم بریزند و دائماً کاری کنند که ما را در ساختن آن دچار مشکل کنند.
باید مواظب خرچنگهای زندگیتان باشید، داستان از این قرار ست که در دریای کارائیب نوعی خرچنگ زندگی میکند که به دام انداختن آن بسیار مشکل است، ولی مردم آن ناحیه برای به دام انداختن آنها روشی را ابداع کردهاند، روش بسیار ساده است، یک توری فلزی با یک دریچه و یک طعمه که در وسط آن آویزان است، خرچنگ اول برای خوردن طعمه وارد قفس میشود.
همانطور خرچنگ دوم و بعد از مدت کوتاهی قفس تبدیل میشود به جشنواره خرچنگها، نکته جالب توجه آن است که هنگامیکه طعمه نیز به پایان میرسد هیچ خرچنگی از قفس بیرون نمیرود، میدانید چرا؟ چون خرچنگهای دیگر با چنگالهایشان او را به پایین میکشند و اگر مقاومت کند او را میکشند، داستان برایتان آشناست، این داستان هرروز ما انسانهاست که در چنگال خرچنگهای زندگیمان گیرکردهایم، ولی آنها بهجای چنگک ابزار قدرتمندی مانند زبان، تمسخر، خندیدن و کنایه و نیشخند کردن دارند برای آنکه شمارا از مسیرتان دور کنند، آنها این کار را برای شما نمیکنند درواقع دنبال این هستند که با پایین کشیدن شما، بزدلی و ترسو بودن خودشان را پنهان کنند، مگر نه آنها هم میدانند راه شما درست است، ولی برای اینکه جرئت و توان شمارا ندارند و دلشان نمیخواهد بعد از مدتی شما بزدلیشان را به آنها نشان دهید، شمارا پایین میکشند این کار برای آنها راحتتر است
یاد جمله زیبای گاندی افتادم که میگفت، آنها در ابتدا شمارا مسخره میکنند و به شما میخندند و بعد با شما مبارزه میکنند و بعد این شما هستید که به آنها میخندید و پیروز میشوید، این خرچنگها فقط انسانهای غریبه نیستند که در مدار زندگی ما قرارگرفتهاند، آنها خانواده ما، دوستان ما و همکارانمان هستند، هنگامیکه میخواهید چشماندازی برای خود آماده کنید باید بدانید، چه گونه مکعب روبیکتان را شکل دهید و باید
- بدانید
تغییر یافتنی هستید1
2- باید آرمانهایتان را باور بکنید
3- ثبات قدم داشته باشید اگر شما در مسیری که میخواهید بروید ثبات قدم نداشته باشید و با کوچکترین مشکلی از مسیرتان خارج شوید این یعنی خودتان باورهایتان را نپذیرفتهاید و حتی نمیدانید این کار را قرار است برای چه کسی انجام دهید و اینگونه وقتی به خودتان احترام نگذارید مورد بی احترامی دیگران نیز قرار خواهید گرفت،
4- امید داشته باشید یعنی بدانید شما در مسیر دستیابی به خداوند قدم گذاشتهاید و او شمارا آزمایش خواهد کرد و در آخر به شما جواز حکومت بر دنیای بیکران درونتان را خواهد داد
مثل آن دسته از سربازان که برای انجام یک رزمایش، در طوفان گرفتار شدند، چند روزی گذشت و آنها از شدت گرسنگی و تشنگی، در حال تلف شدن بودند که ناگهان یکی از آنها نقشهای را در کیفش پیدا کرد و آنها با آن نقشه توانستند از طوفان خارج شوند، بعدازآنکه دیگران از آنها پرسیدند چگونه از این مشکل جان سالم به دربردید، آنها نقشه را نشان دادند، وقتی نقشه را موردبررسی قراردادند متوجه شدند اصلاً این نقشه برای این مکان و مسیری که آنها از آن رهایی پیداکرده بودند نبوده، نقشه یعنی امید. یعنی چیزی که قرار است شما دیگر زندگیتان را مدیریت نکنید، مدیریت در علم مدیریت یعنی، نگهداشت وضع موجود و سعی و تلاش برای حفظ وضعیت فعلی، قرار است شما آغاز گران زندگیتان یعنی رهبر زندگیتان باشید و خاصیت رهبر یعنی گرایش به تغییر و همگرا کردن تمایلات پیروان در جهت آرمانهای جدید، مثل داستان طوقی و پرندگان، در ادبیات فارسی داستانها و مثلهای زیادی، برای تغییر نگرش ما وجود دارد، زمانی که طوقی و پرندگان در دام صیاد اسیر شدند و هرکدام از پرندگان برای فرار شروع به بال زدن در مسیر خودش میکرد و این کار یعنی خنثی کردن نیروی همدیگر که هرکدام یکی در شرق، یکی در غرب، یکی دیگر به شمال و جنوب میکشیدند، در این زمان طوقی گفت صیاد در حال رسیدن است، بیاید باهم در یکجهت شروع به پر زدن و بالا بردن دام از روی زمین کنیم که این اتفاق نیز افتاد و دام از زمین بلند شد، طوقی درونتان را پیدا کنید و از تمامی نیروهای خود در جهت رسیدن به هدفتان استفاده کنید، دامی که شمارا به زمینگیر داده است فیزیکی نیست چیزی ست که شما خودتان پهن کردهاید و خودتان نیز توانایی برونرفت از این مشکل را دارا هستید
بند بر پا نیست بر جانودل است مشکل اندر مشکل اندر مشکل است
هنگامیکه متوجه شدید مسیرتان درست است متوجه میشوید که واژهای مانند ترس به خاطر این است که شما قبل از آنکه تصمیمی بگیرید شروع کردهاید بهنقد کردن خودتان و شروع میکنید به تصویرسازی فرایند ترس آفرین. ترس یکی دیگر از موهبتهای خداوند است که ما برای محافظت و نگهداری از خودمان به آن نیاز داریم.
خود ترس واژهای از عشق است و عشق بالاترین موهبت خداوند است، مانند مادری که بهیکباره متوجه میشود که فرزندش برای عبور از خیابان با مشکل مواجه شده است و ممکن است که ماشینی با او برخورد کند، مادری که شاید برای برداشتن یک قابلمه از بالای کمد از همسرش خواهش میکرد، حال مانند یک سوپرمن برای نجات فرزندش دست به هر کاری میزند، مانند حسرت، حسرت یکی از اساسیترین نیازهای ما برای دستیابی و فتح قلههای افتخار است ولی هنگامیکه ما در جهت حسرتهایمان کاری نکنیم و آن را سرکوب کنیم تبدیل میشود به حسادت که این حسادت است که دیدگاه ما را تغییر میدهد و ما را به تبدیل میکند به یک انسانی که تحت کنترل خودمان نیستیم.
ترس چیزی نیست که وجود نداشته باشد و شجاع کسی نیست که نترسد، شجاع کسی ست که توان مقابله و رویارویی با ترسهایش را دارد، من به شما دلایل ترس و ترسو بودن را میگویم و در ادامه به 6 ترفند برای غلبه بر ترس میپردازیم. هنگامی که باعث میشوید ترس بر شما سایه اندازد زمانی است که این قیف را برعکس انجام میدهید: (این قیف عمل است)
یعنی در ابتدا اطلاع و آگاهی نسبت به کاری که میخواهیم انجام دهیم، اخذ دانش و آیندهنگری. کسانی که نتوانند مطالب و مسائل جدید را بیاموزند و آنها را پس بزنند وبه دانشهای قدیمشان که سینهبهسینه به آنها انتقال پیداکرده است اکتفا کنند، دقیقاً مانند کسانی هستند که برای دریافت عضو نیاز مبرم به یک عمل جراحی داشته باشند و پزشکان به خاطر نوع آفرینش سیستم دفاعی بدن ما که برای دریافت عضو جدید ساخته نشده است، یعنی بهمحض اینکه عضو جدیدی بخواهد در انسان قرار گیرد، سیستم دفاعی بدن آن را پس میزند، عمل کنند اگر اینطور نبود هر ویروسی بهراحتی میتوانست در بدن ما حضور یابد،، و اگر اینگونه بود که علم پزشکی نمیتوانست بدینصورت رشد نماید. مثلاً شما یا من در رشتههای خودمان خوب هستیم ولی اگر قرار باشد نتوانیم خودمان را به علم روز و دانش موردنیاز روز تجهیز کنیم یعنی نابودی خودمان را ترسیم کردهایم، در عصر حاضر دیگر از آبباریکههایی که توسط عده خاص که قدرت در دستشان بود و برای بیان قدرت بیشتر دود بیشتری از کارخانههایشان بیرون میرفت خبری نیست، در دنیای امروز دو چیز بسیار مهم است.
1- Learning یادگیری و آموزش
2- Un learning یعنی قدرت فراموش کردن و عدم یادگیری
همه ما اهمیت آموزش و یادگیری را بهخوبی میدانیم، ولی چیزی که از خود آموزش و یادگیری هم مهمتر است عدم یادگیری و پاک کردن است، شما برای آنکه بتوانید به هارد کامپیوتر اطلاعات موردنیاز خود را اضافه کنید در صورت پر بودن سطح حافظه آن چهکار میکنید، یک سری اطلاعات قدیمی که مورد نیازتان نیست را یا پاک میکنید و یا آنها را به هارد دیگری انتقال میدهید، مگر نه مجبور میشوید اطلاعات موردنیازتان را پس بزنید.
اگر این کار را نکنید فقط مجبور میشوید از راه دیگران تقلید کنید، مثل هنرمندانی که هیچ اثری از خلاقیت در کارهایشان نیست و کپی کار هستند، ما از همان کودکی، بچههایمان را به تقلید عادت میدهیم.
مثلاً در هنگام نقاشی کشیدن، معلمهای ما یک نقاشی روی کاغذ میکشند و بعد به دانش آموزان خود میگویند همانی را که او کشیده است را بکشند، یا دفترچههای نقاشی ما یک یوزپلنگ را نقاشی کردهاند بارنگ و همه جزییات و بعد در صفحه بعدی از کودک خواستهاند آن را رنگ کند، بگذارید مطلبی را به شما بگویم.
هنگامیکه از تمامی شرکتهای بزرگ، دلیل قدرت و رازشان را میپرسیم و آنها را موردمطالعه قرار میدهیم، آنها راز بزرگشان را اینگونه بیان میکنند: نوآوری. نوآوری محصول خلاقیت است، چیزی که در دنیای امروز بسیار مهم است، خلاقیت است. سالها در دنیا بهجای واژههایی مانند اقتصاد مقاومتی، واژههایی مانند اقتصاد خلاق، بیانشده است، خلاقیت یکی از مهمترین اصول زندگی در عصر حاضر و در چندسال آینده خواهد شد و به دلیل تغییر شرایط اقلیمی و تغییر فضای کسبوکار، یکی از ویژگیهای موفقیت، خلاقیت است.
چیزی که از زمانی که نطفه در حال شکلگیری ست در انسان ایجاد میشود، امروزه خیلی از کلاسها در جهت پرورش خلاقیت در کودکان خوشبختانه در کشور در حال برگزاری ست ولی چیزی که من کمبود آن را در کشورم دیدم، آگاهی دادن به پدر و مادرها و نقش آنها در آینده فرزندان و یادگیری اصولی ست که آنها با کمترین هزینه میتوانند فرزندشان را خلاق کنند، بر همین اساس این دوره را برای بسیاری از پدر و مادرها برگزار کردیم و روش رفتار با کودکشان درراه برقراری یک ارتباط سازنده و آگاهی آنها در فضای امروزی، دورههایی پر از خنده و شوخی و آموزش والدین، مثلاً وقتی کودکی 5 ساله را میبینی، او در این زمان به یک اعتمادبهنفسی برای رقصیدن، نقاشی کردن، بازی کردن رسیده است، ولی این اعتمادبهنفس زمان زیادی نیست که با او همراه است، درواقع از سنین 3 یا 4 سالگی، فرزند شروع میکند به کسب اطلاع از اعتمادبهنفس خود و نقش ما بهعنوان پدر و مادر در این میان برای حفظ این بسیار مهم است
روزی از یکی از کودکان در جلسهای که نیاز بود فرزندان نیز همراه والدین خود بیایند، پرسیدم نان چگونه تهیه و آماده میگردد، او با زبان کودکی خود گفت، نانوایی انتهای خیابان ما مرکز تهیه نان است که در طول هفته من و پدرم آن را میخریم و به خانه میآوریم؟ مسلماً آن پدر عزیز برای اینکه با سوالات بیشتر فرزند روبهرو نشود، روشی درست را به او یاد نداده است، در همینجا ما نسلکشیمان را ادامه میدهیم و به فرزندمان میگوییم خوب نیست آنقدر سؤال میکنی، هر جا رفتی آرام بگیر بنشین آنقدر سؤال نکن، یک مدل ذهنی برای فرزندمان ساختیم که او هر چه قدر دستبهسینه تر بنشیند، یعنی فرزند بهتری ست.
باید یاد بگیریم که آینده فرزندان ما بر بازوان خودشان است و فرهنگ نقد و نقادی را به آنها بیاموزیم، یا معلم مدرس ما هر دانشآموزی که مثل بلبل مطالب آموختهشده به آنها را بیان کند، میگویند دانشآموز خوب یعنی این! و هر چه قدر فضا را برای فرزندانمان بسته و با آنها بهصورت تحکمی برخورد کنیم، یعنی فرزندانمان را به سمت تقلید میبریم و از آنها جسارت و اعتمادبهنفس نقادی و پرسشگری را میگیریم و مثل کسانی میشوند که فکر میکنند پاسخ معلمهایشان درست است و باید آن را بپذیرند.
آیا شما در حال حاضر میپذیرید که دنیا بر روی یکشاخ گاو و نکته مهمتر گاو خودش هم بر گرده یک ماهی ست چیزی که در یونان باستان و توسط بطلمیوس، کشف شد و همه مادرها و پدرها یونان دوست داشتن فرزندانشان شبیه بطلمیوس شود.
یا داستان لباس پادشاه، نوشته هانس کریستین آندرسن که در آن دو شیاد به شهر آمدند و به پادشاه گفتند که ما ردایی بسیار زیبا از تاروپودهای طلا برایتان میسازیم که این لباس یک تفاوت بزرگ با سایر لباسها دارد، هرکسی حرامزاده باشد نمیتواند لباس را تن شما ببیند، روزها گذشت و طلا و جواهرات بسیاری برای آن دو شیاد آورده شد تا روز پرو اولیه لباس شد، شاه دید چیزی که آنها با اداهایی آن را تن پادشاه میکنند را نمیتواند ببیند و آن دو شیاد میگفتند عجب لباس برازندهای خواهد شد فقط اینجا شو باید طلایی بیشتری به کاربندیم، شاه حیران و عصبانی ولی از طرفی هم چون میترسید واقعیت را به دیگران بگوید وزیران و درباریان را برای دیدن لباس میفرستاد و هرکدام از آنها نیز برای اینکه کسی متوجه نشود آنها هم چیزی ندیدهاند، از لباس شاه تعریف و تمجید میکردند تا روز رژه شاه در شهر شد و شاه لباس دوختهشده شیاد را بر تن کند و پیش مردم رژه رفت، مردم همه متوجه عریانی شاه میشدند، ولی هیچکس نمیتوانست بگوید که ناگهان یک بچه گفت شاه که لباسی بر تن ندارد، یعنی ما باید فرهنگ طغیان علیه چیزهایی که بهصورت متحجرانه آنها را حتمی میدانیم داشته باشیم. ولی وقتی فرزند میبیند خود پدر و مادر چشمانداز و آرمانهایی قابللمس برای خود ندارند و هرکدام چرخ گردون زمان آنها را به آنجایی که الآن در آن هستند رسانده است و در شغل و حرفه خود احساس رضایت نمیکنند، او نیز نمیتواند این مهم را برای خود بنا نهد، چیزی که خود پدرها و مادرها باید بدانند برای ساختن خلاقیت در فرزندانشان، این اصول را بدانند و آنها را به فرزندانشان نیز انتقال دهند:
1- درس گرفتن از شکستها
2- یادگیری شتابان
3- هنر فراموشکاری
4- یادگیری از اقدام
5- پارادایم شکنی
6- اقدامات کوچک، تغییرات شگرف
برای کسب اطلاع و نحوه استفاده از دوره های آموزشی و خدمات مشاوره من می توانید ازطریق شماره تماس 88608518-021 و 44381637-021 تماس حاصل نمایید.