کسب و مدیریت مهارت های خلاقیت جلسه چهارم

CEL

برگردیم به داستان آلیس در سرزمین عجایب. همان‌جا که هزار پای معروف دو تا سؤال ساده و معروف رو از آلیس پرسید، اولین سؤال که از آلیس پرسید تو کی هستی؟ آلیس برای جواب دادن به این سؤال اولین بحران‌های خودشناسی خودش را طی می‌کرد، ولی چه چیزی واقعاً آلیس رو در مواجه به این سؤال ساده به مشکل انداخته بود؟

جواب دادن به این سؤال که خیلی وقت‌ها ماهم از جواب دادن به آن ناتوانیم خیلی پیچیده است، علم خودشناسی، علمی ست که از جامعه‌شناسی، روانشناسی، فلسفه و سایر امور مرتبط تشکیل‌شده است و دانشمندانی که در این زمینه کار می‌کنند راه بسیار سختی را دارند، چون بسیاری از چیزهایی که ما در مورد خودمان می‌دانیم چیزهایی ست که از طرف جامعه و کسانی که با آن‌ها در حال تعامل هستیم به دست آورده‌ایم، خیلی وقت‌ها ما با مقایسه خودمان با دیگران اطلاعاتی در مورد خودمان به دست می‌آوریم که مثلاً چیزهایی که ما داریم، مناسب است یا نه؟ وقتی ما فقط خودمان را ببینیم احساسمان راجع به خودمان فرق می‌کند، مثلاً هنگامی‌که ما به اندام خودمان نگاه می‌کنیم، حس می‌کنیم که چقدر اندام ما خوب است، ولی وقتی‌که خودمان را در کنار یک ورزشکار و یا کسی که اندام مناسب‌تری نسبت به ما دارد ببینیم، نظرمان در مورد خودمان عوض می‌شود، یا هنگامی‌که می‌خواهیم در مورد سلامتی‌مان جستجو کنیم، از وزنمان سؤال می‌کنند، وزن یک عدد است که شما خودتان را در غالب مقایسه با دیگران قرار می‌دهید، نکته جالب در مورد وزن این است که در ایام گذشته، به علت اینکه دسترسی به مواد غذایی بسیار کم بود، هر که فربه‌تر و چاق‌تر بود جز خانواده‌های اشرافی به‌حساب می‌آمد، یعنی یکی از شاخصه‌های اشرافی بودن ، چاقی بود و هرکسی نحیف و لاغر بود نشان‌دهنده، این بود که از طبقات کارگری و ضعیف اجتماع بود، ولی امروزه به علت آسانی دسترسی به مواد غذایی دیگر چاقی و فربگی نشان‌دهنده وضعیت اقتصادی خوب نیست، درواقع در وسایل ارتباطات جمعی مانند تلویزیون نیز از خانم‌ها و آقایانی استفاده می‌کنند که اندام مناسب‌تری داشته باشند.

دوره مقدماتی خلاقیت و روش های  ایجاد آن

یا همین‌طور در مورد قدمان، وقتی‌که ما قدمان را در مقایسه با دیگران قرار می‌دهیم، متوجه می‌شویم نظرمان در مورد وضعیت جسمانی خودمان تفاوت می کند، که ما بلندقد هستیم یا کوتاه‌قامت یا دارای قد متوسط می‌باشیم. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که با افراد دیگر در حال تعامل هستیم و بسیاری از رفتار ما و مراحل شناختن خودمان توسط رفتار متقابل ما با دیگران شکل می‌گیرد. فرض کنید شما آدم خیلی صبوری هستید، به ناگاه موردحمله شخصی قرار می‌گیرید، در این هنگام خودتان را در این وضعیت جدید، در دو حالت می‌بینید

1- خودتان را در حالتی می‌بینید که باید از خودتان محافظت کنید و به شخص حمله کنید که در این صورت به این فکر می‌کنید که دیگران شمارا صبور نمی‌بینند

2- خودتان را مانند یک دختربچه لوس می‌پندارید که در مقابل ناملایمات و دفاع از خودتان گریه می‌کنید

در هر دو حالت دیگر شما آن آدم صبور قدیمی نیستید، یک آزمایش بسیار جالب در سال 1971 توسط پرفسور فیلیپ زیمبارد و گروهش که به‌عنوان روانشناس زندان استنفورد بودند انجام شد و در یک آگهی آن‌ها از نفرات خواستند برای یک آزمایش 14 روزه به استخدام موقت زندان درآیند که بعد از بررسی مراحل اولیه تعداد 30 نفر انتخاب شدند که بعدازآن به‌صورت شانسی و با انداختن سکه نیمی به‌عنوان زندانی و نیمی دیگر آن‌ها به‌عنوان زندانبان انتخاب شدند، به زندانیان چیز زیادی گفته نشد به‌جز آنکه در چند روز آینده برای اینکه برای زندانیان دیگر زندان موضوع عادی باشد آن‌ها را از منزل دستگیر می‌کنند و به زندانبانان فقط گفته شد، این کار برای بررسی رفتار زندانیان است و هیچ‌کدام دستورالعمل خاصی نداشتند و پروفسور فقط می‌خواست آن‌ها به‌درستی در نقش خود بروند، ولی کاری که آن‌ها در هنگام دستگیری می‌کردند آن بود که از یک پلیس واقعی در هنگام دستگیری و مراحل اولیه انتقال به زندان استفاده می‌کردند که موضوع بسیار واقعی باشد و زندانیان خودشان را در فضای واقعی قرار دهند و آن‌ها را برای مراحل اولیه ثبت‌نام زندانی و سایر مراحل اداری تا قبل از اینکه آن‌ها را به اتاقی که کاملاً با پارچه سفید پوشانده شده بود ببرند و آنجا به زندانبانان غیرواقعی بسپارند، به‌واقع اولین ضربات روحی و احساس تحقیر در دستگیرشدگان از هنگام نام‌نویسی زندانیان، تحقیقات و بازپرسی‌های اولیه، باعث می‌شود که بسیاری از زندانیان از شب بعد از دستگیری احساس ندامت و پشیمانی کنند و درخواست نمایند که آزاد شوند.

دوره مقدماتی خلاقیت و روش های  ایجاد آن

و به زندانبانان غیرواقعی نیز گفته شد که هر کاری که می‌خواهند می‌توانند با زندانیان انجام دهند به‌جز ضرب و شتم فیزیکی، زندانبانان غیرواقعی به‌زودی شروع کردن به رفتارهای خشونت‌آمیز و بسیار تند با زندانیان و حتی زندانیان را به سلول‌های انفرادی می‌بردند، این رفتار به قدری خشونت آمیز و پر از حس تنفر بود که بنا به درخواست زندانیان که خود را لایق چنین خشونت‌هایی نمی‌دیدند، بعد از 6 روز آزمایش متوقف شد، ضربات روحی بسیار زیادی که زندانیان از نگهبانانی که نقش آن را بازی می‌کردند خوردند، البته خوشبختانه بعدازاین آزمایش همه افراد مورد ریکاوری قرار گرفتند و وضعیت آن‌ها بهبود پیدا کرد، ولی به‌راستی چه چیزی موجب ایجاد چنین رفتارهای از ما انسان‌ها می‌شود، بله قدرت موقعیت‌هایی که آن‌ها در آن قرار می‌گیریم و آن‌قدر قوی هست که موجب تحت تأثیر قرار دادن رفتارهای شخصی ما می‌شود، آزمایش پروفسور به‌عنوان یک زنگ خطر در مورد خلقت ما انسان‌ها و جایگاه ما و رفتارها ما به شمار می‌رود و یک درس بزرگ است که از آن زمان تا به امروز به شکل یک استاندارد اخلاقی با ما همراه است؛ و این همان مسئله‌ای ست که هنگامی‌که ما به نظر خودمان تمامی امکانات را برای ارتقاء فرزندانمان انجام می‌دهیم بازهم نگران آن هستیم که آن‌ها مورد گزند آسیب‌های اجتماعی قرار بگیرند و درواقع به خاطر همین است که وقوع بسیاری از جرایم و درخطر قرارگیری فرزندان ما از همان روزهای اولیه در خانواده‌ها شکل می‌گیرد و حتی اولیا  اصلاً فکر نمی‌کنند این کار را در حق فرزندان خود انجام داده‌اند.  بگذارید برگردیم به داستان آلیس در سرزمین عجایب، جایی که آلیس نیز می‌توانست برای سؤال هزارپا به چیزهایی مانند اینکه یک دختر است، خانواده‌ای دارد، عاشق حیوانات خانگی مخصوصاً گربه است.

دوره مقدماتی خلاقیت و روش های  ایجاد آن

او عاشق ورزش کردن است و عاشق بازی کروکیت (نوعی بازی با حلقه و توپ)، است و قدش چه قدر است، یا وزنش را جواب دهد، ولی عدم جواب‌گویی آلیس به این دلیل بود که او در آنجا یک تازه‌وارد بوده و به قوانین زیستن در آنجا آشنا نبود و دوستان بسیار کمی داشت، او در خانه عاشق گربه بود ولی در سرزمین عجایب گربه خطرناک‌ترین حیوان بود. و او عاشق بازی کروکیت بود ولی در سرزمین عجایب از فلامینگوها به‌عنوان چوب‌دستی برای ضربه زدن و از جوجه‌تیغی‌ها به‌عنوان توپ استفاده می‌کردند، آلیس در آنجا درک خود را نه‌تنها نسبت به هویت و درون خود بلکه نسبت به شناخت خود از اجتماعش ازدست‌داده بود.
تئوری هویت اجتماعی به‌طور کامل در مورد مسائل اجتماعی که ما متعلق به آن‌ها هستیم و از آن‌ها تأثیر می‌گیریم نظیر، ملیت، نوع قوانین خانوادگی، مذهب، وابستگی‌های سیاسی و حتی جایگاه ویژه ما به‌عنوان گروهی از طرفداران ‌یک تیم در جامعه توضیح می‌دهد. هویت اجتماعی از عضویت ما در گروه‌های اجتماعی و نوع درک و رفتاری که وابسته به این گروه‌های اجتماعی ست تشکیل می‌شود. در تمامی تاریخ، بسیاری از گروه‌های سیاسی، اجتماعی، ورزشی که ما در آن‌ها عضو هستیم برای نگهداری کمال مطلوب خود وارد جنگ می‌شوند؛ و درواقع بسیاری از این وابستگی‌های (نظیر فکری، اعتقادی) که در این گروه‌ها و اعضای آن‌ها که این اعتقاد رادارند به نظر بدون ضرر می‌باشند ولی ممکن است توسط اعضای آن‌ها به‌شدت تبدیل به آشوب گردد، آشوب‌هایی که توسط طرفدار آن‌یک تیم ورزشی ایجاد می‌شوند یکی از بهترین مثال‌ها در این رابطه هستند که ما می‌خواهیم هویت اجتماعی خودمان را در مقابل آن‌ها محافظت کنیم.
احترام به نفس:
همان‌طور که شما می‌بینید موضوعات داخلی و درونی شخص و موضوعات خارجی و پیرامونی شخص دو موضوعی هستند که به‌صورت به هم چسبیده در مورد ارزش‌گذاری خودمان به‌عنوان یک انسان در مواردی که به آن‌ها باور داریم یا مواردی که می‌پنداریم به آن‌ها احساس داریم و چگونگی رفتار ما در مقابل جامعه‌مان انجام می‌دهیم نقش دارند. بعضی‌اوقات ما می‌توانیم خودمان را به‌صورت منفی و نکوهشی نقد و ارزش‌گذاری کنیم. افکار انتقادی و بحرانی که ما داریم نتیجه احترام به نفس و چگونگی تفکر در مورد خودمان است.
احترام به نفس به‌وسیله میزانی که ما ارزش‌های کلی‌مان را می‌سنجیم تعریف می‌شود. اگر ما خودمان را به‌عنوان یک عضو موفق درگروهای اجتماعی احساس کنیم و یا بالاترین سطح توقع را نسبت به خودمان در مورد انجام‌پذیری توقعات اجتماع داشته باشیم به‌احتمال‌زیاد ما به در جه بالایی از احترام به خودمان رسیده‌ایم، به‌طور مثال نوجوانی که به‌عنوان یک گارد ساحلی در کنار ساحل در کل تابستان مشغول به فعالیت است به‌احتمال‌زیاد میزان احترام به خود را درحالی‌که به دیگران در درگیر شدن مشکلات و جلوگیری از غرق شدنشان کمک می‌کند افزایش می‌دهد. و کاهش احترام به خودمان زمانی اتفاق می‌افتد که ما نتوانسته‌ایم توقعات خودمان را نسبت به خود و انجام دیدگاه‌های اجتماع انجام نماییم و هنگامی‌که از طرف جامعه طرد می شویم و با آن‌ها قطع رابطه می‌نماییم مسلماً دچار کاهش اعتمادبه‌نفس و احترام به خود می‌شویم.

دوره مقدماتی خلاقیت و روش های  ایجاد آن

در همایش مهندسی فروش سال 94 جمعیت را با یک سؤال ساده به چالش کشیدم از آن‌ها خواستم که نام 5 نفری که در زندگی‌شان حاضر هستند برای به دست آوردنشان همه‌چیز خود را فدا کنند تا آن‌ها را داشته باشند نام ببرند، تعداد 10 نفر از آن‌ها را به روی سن آوردم، چیزی که جالب بود هیچ‌کدام از آن‌ها نامی از خودشان را بیان نکرده بودند و از همه حضار خواستم جواب‌هایشان را به همکاران من در طول سالن تحویل دهند، این اتفاق چیزی بود که از یک جامعه 300 نفره، فقط و فقط 1 نفر آن‌هم خود را در رده آخر نام خود را نوشته بود. هنگامی‌که ما ندانیم چه کسی در زندگی‌مان، اولویت دارد که حاضر باشیم برای رسیدن او به قله افتخار خودمان را به آب‌وآتش بزنیم و فقط در زندگی با دیگران رقابت کنیم،اوضاع ما همین می شود که الان هست، ولی ما در مدار زندگی‌مان فقط یک رقیب داریم و آن‌هم خودمان هستیم، هنگامی‌که ما دست از رقابت با خودمان برداریم و وقت و زمانمان را برای اصلاح دیگران برای آنچه خودمان نیاز داریم نگذاریم،وضعیت مان بهبود می یابد. در حقیقت ما دیگران را به خاطر خودشان تغییر نمی‌دهیم، تمام زمان خودمان را برای کاری پوچ می‌گزاریم که آن‌ها را مانند خودمان کنیم که بتوانیم از کارهایی که آن‌ها انجام می‌دهند لذت ببریم، ولی اگر همین زمان‌ها را برای تغییر خودمان و شروع ایجاد تفکری نوین صرف می‌کردیم مطمئناً موجب می شد که دیگران برای آنکه بتوانند در مدار زندگی ما قرار گیرند دست‌وپا می‌شکستند و به ما افتخار می‌کردند، هنگامی‌که ما خودمان را بیش‌ازحد دوست داشته باشیم و راه‌های پیدا کردن نیاز خودمان را بجوییم و روش درست ارضا کردن آن‌ها را پیدا کنیم، می‌توانیم، دیگران را نیز به‌درستی دوست داشته باشیم و درراه برطرف کردن نیازهایشان کمکشان کنیم، مانند کسی که فروشنده خودروست و با دیدن شخصی که سوار بر خودروی قدیمی خودش در حال عبور از خیابان است، سریع پیش او می‌رود و به او می‌گوید چه قدر ماشین زشتی، چه ماشین قدیمی خرابی، چه فکری می‌کنید، احتمالاً او شمارا کتک خواهد زد،چون شاید این ماشین یادگار پدربزرگش است که تابستان‌ها با آن به کنار دریاچه می رفتند و ماهی می‌گرفتند و به‌طورکلی آن بهترین دارایی زندگی‌اش می‌باشد، این چیزی ست که ما متأسفانه چشم‌انداز سازمانی فروشمان را بر آن بناکرده‌ایم چیزی که با کوچک‌ترین تغییر در شرایط موجب از دست رفت کلی سرمایه خواهد شد. وقتی ما پیدا کردن یک نیاز عینی را و کمک به برطرف کردن آن را یاد بگیریم موجب می‌شود که با این کار مورداحترام دیگران قرار می‌گیریم و با احترامی که از دیگران می‌بینیم به خودمان احترام بیش‌ازاندازه ای بگذاریم و درنتیجه اعتمادبه‌نفس بالاتری پیدا می‌کنیم، همان چیزی که در حرکات و تمامی حالت‌های ما خودش را نشان می‌دهد، چیزی که در تمامی کلاس‌های فنون مذاکره و زبان بدن به مخاطبانم یاد می‌دهم بر همین اصل استوار است نه تقلید از دیگران.

برای کسب اطلاع و نحوه استفاده از دوره های آموزشی و خدمات مشاوره من می توانید ازطریق  شماره تماس 88608518-021 و 44381637-021 تماس حاصل نمایید.