کسب و مدیریت مهارت های خلاقیت جلسه اول

CEL

این جهان نو می‌شود هر دم و ما        غافل ازاین نو شدن اندر بقا

نوبت کهنه‌فروشان درگذشت          نو فروشانیم و این بازار ماست

درود مرا مثل همیشه پذیرا باشید. از اینکه شمارا در ادامه دوره مهندسی خلاقیت و آغاز گری در مدار زندگی می‌بینم خیلی خوشحالم که شما واقعا دوست دارید وارد آن جمعیت حداقلی که خیلی در موردش صحبت کردیم بشوید. جامعه‌ای که خیلی از آن صحبت کردیم، یک جامعه حداقلی که نه‌تنها می‌تواند زندگی خودش رو درست کند، بلکه می‌تواند زندگی دیگران را نیز تغییر دهد، این چیزی نیست که راحت باشد و ما با درک درست از مسیرمان این کار رو انجام دادیم. پس برای دستیابی به این مسئله ما ابزار می‌خواهیم که بسیاری از این ابزارها را قرار نیست ایجاد کنیم، مهم آن است که آن‌ها را پیدا کنیم، ابزارهایی که خیلی از آن‌ها در درون خود ما وجود دارد، مثل خلاقیت، مهم این‌که اول آن‌ها را پیدا کنیم بعد ببینیم خداوند از سر کرم و لطفش به چه میزان به ما داده است.

خلاقیت هم مثل هوش یک‌چیز نسبی ست، مثلاً شما یک فرد را باهوش خطاب می‌کنید.

ولی هنگامی‌که او را برای کاری می‌گمارید، متوجه می‌شوید او توانایی انجام آن کار را ندارد. او در نوشتن مقاله تبحر دارد ولی در انجام کارهای تحلیلی ناتوان است، یا دانش‌آموزی را می‌بینید که در حفظ موارد شفاهی‌، بسیار خوب است ولی در حل معادله‌های ریاضی اصلاً توانا نیست، خلاقیت هم همین‌طور است، میزان آن در ذهن افراد متفاوت است، پس باید برویم به‌حساب کاربری‌مان سری بزنیم و ببینیم خداوند به چه میزان آن را به ما داده است .

 دوره مقدماتی خلاقیت و روش های  ایجاد آن

خیلی‌ها فکر می‌کنند خلاق نیستند ولی اشتباه همین‌جاست افرادی هم که از خلاقیت حداقل ممکنه را دارا هستند، می‌توانند زندگی رؤیایی و سود زیادی را برای خود و سازمانشان و جامعه‌شان ایجاد کنند، واقعاً خلاقیت چیزی ست که یک مقدار کوچک آن می‌تواند تحول بزرگی را ایجاد کند، خیلی‌ها خلاقیت بالایی را دارا می‌باشند و از آن استفاده نمی‌کنند و بعضی‌ها خلاقیت حداقلی دارند و می‌توانند به‌درستی از آن استفاده کنند، ما برای خلاقیت نیازی نداریم مثل بیل گیتس و یا کسانی که در این دوران آن‌ها را مانند بست پرکتیس ها می‌دانیم، باشیم، فقط کافیه آن را در درونمان پیدا کنیم و گردوغبارهای روی آن را بزداییم.

برای این کار ما ابزار می‌خواهیم، مثل رودریگز کم، دانش‌آموزی که مظهر ناامیدی بود، کسی که در حل معادلات ساده ریاضی درمانده بود، اما او امروز کسی ست که می‌تواند چندین معادله سخت ریاضی را حل بکند و به او ماشین‌حساب انسانی می‌گویند.

دوره مقدماتی خلاقیت و روش های  ایجاد آن

پس با تمرین و پشتکار می‌شود آن را حل کرد، ولی چه گونه می‌شود این را به دست آورد، فرهنگ باور، تا زمانی که شما چیزی را از درونتان باور نکنید، نمی‌توانید به خواسته و نیاز خود عمل کنید، یعنی هنگامی‌که خودتان برای زندگی‌تان چشم‌اندازی نبینید که قابل‌تصور کردن باشد، نمی‌توانید قدرت خیالتان را در فضای باورتان بگسترانید

. خیلی سخته می دونم در مورد چیزهایی که تا همین امروز ذهنتان برای شما، مدل‌سازی کرده است بخواهید باعث ایجاد تغییر شوید، مغز ما در 1 ثانیه بیش از میلیون ها محرک از عوامل بیرونی خود دریافت می‌کند و اگر قرار باشد این‌همه چیز را آنالیز بکند، دیگر ما به کار اصلی‌مان نمی‌رسیدیم، پس ذهن با توجه به مدل‌سازی که انجام می‌دهد، آن اطلاعاتی که برای زندگی ما مهم است را دریافت می‌کند و مابقی چیزها را حذف می‌کند و چه‌بسا اطلاعات موردنیاز ما در همان چیزهایی باشد که مغز حذف می‌کند و این بازهم به خاطر لطف خداوند است، ما در مغزمان سیستمی داریم به نام هروستیک، ما هرروز در حال تصمیم‌گیری و قضاوت هستیم.

اگر ما می‌توانیم به کسی اعتماد کنیم یا باید کاری را انجام دهیم یا انجام ندهیم. اینکه چه مسیری را باید انتخاب کنیم چگونه به کسی که ناراحت است واکنش نشان دهیم. این لیست از کارها ادامه دارد. اینکه ما به‌طور کامل توانستیم تمامی برآمد و نتایج که از تصمیم‌ها و قضاوت‌هایمان را متوجه و آنالیز کنیم و بدانیم که صحیح هستند، دیگر نمی‌خواهیم کار دیگری را انجام دهیم. خوشبختانه مغز کارها را ساده‌تر نموده است با استفاده از استراتژی افکار کارا و مؤثر که به استراتژی هروستیک معروف است. هروستیک یک سیستم کوتاه کننده یا راه میانبر در مغز است که به ما در اخذ سریع تصمیم‌ها و قضاوت‌ها بدون اینکه مجبور باشیم که وقت بسیار زیادی را در حال تحقیق و آنالیز اطلاعات بگزرانیم به ما می‌دهد.

به‌طور مثال در هنگام رد شدن از خیابان شما پیانویی را می‌بینید که از یک ساختمان به‌وسیله طناب در بالای پیاده‌رو آویزان است، بدون هیچ معطلی تصمیم می‌گیرید که منطقه خطر را رد کنید و از کنار آن گذر کنید، مسلماً شما حتی در آن منطقه نیز توقف نمی‌کنید تا بخواهید اینکه احتمال سالم بیرون آمدنتان را از اینکه این اتفاق بی افتد یا میزان احتمالی که شما از اینکه پیانو روی سرتان بی افتد جان سالم به درببرید را محاسبه کنید. شما به‌سرعت تصمیم می‌گیرید که رد شدن از زیر پیانو برایتان خطرناک است. یعنی شما در حال استفاده از هیروستیک برای گرفتن تصمیم‌های سریع بدون نیاز به تلاش‌های بیش‌ازاندازه مغزی می‌باشید.

یکی دیگر از سیستم پیش‌بینی کننده ما قسمت معرفی کننده پیش‌بینی کننده ماست که یک میان‌بر فکری ست که به ما درگرفتن تصمیماتی مهم، با مقایسه کردن اطلاعات با نمونه‌های اولیه مغزی کمک می‌کند. برای مثال هنگامی‌که ما یک خانم مسن را که در نگهداری و محافظت از کودکان عاشقانه عمل می‌کند را تعریف می‌کنیم، بسیاری از ما به‌صورت پیش‌فرض آن خانم مسن را مادربزرگ در نظر می‌گیریم. آن خانم در قسمت معرفی کننده مغز ما مادربزرگ حک‌شده است. درنتیجه ما به‌صورت خودکار او را در جایگاهش طبقه‌بندی می‌کنیم. این قسمت پیش‌بینی کننده، دیگران را دوست دارد و زمان و انرژی ما را حفظ می‌کند. ما بدون فرضیات و تفکر بسیار زیاد تصمیمات سریعی را اتخاذ می‌کنیم. بدبختانه مثال‌های بسیاری هستند که قسمت معرفی کننده پیش‌بینی ما باعث از بین رفتن و از پای درآمدن سبک زندگی معمول ما می‌شود.

دوره مقدماتی خلاقیت و روش های  ایجاد آن

ما احتمالاً کسی که عاشق اسکیت برد است را همیشه با درگیر شدن با مشکلات می‌پنداریم و یا بچه‌ای که غذاهای سالم را دوست ندارد. ارزش‌های اولیه پیش‌بینی کننده ماست که درگرفتن تصمیماتی بر پایه احتمالات به ما کمک می‌کند به‌طور مثال تصور زندگی کردن شما در یک شهر بزرگ و سروصدای حیوانات در نیمه‌شب، به‌طور پیش‌فرض شما احتمال می‌دهید آن حیوان‌یک سگ باشد. برای اینکه شما دوست ندارید گرگ در شهر یافت شود. به‌صورت آماری حضور گرگ در یک شهر بسیار غیرممکن است.

این چیزها باعث می‌شود که ذهن از کارهایی که ما به‌صورت روتین انجام می دهیم، مدل‌سازی کند، اگر این مهم اتفاق نمی‌افتاد، ما در انجام کارهایی که یاد گرفته‌ایم، مثل دوچرخه‌سواری، رانندگی مشکل داشتیم، داستان دوچرخه‌سوار ماهری که از کودکی سوار بر دوچرخه‌های مختلف شده بود، او یک استاد ماهر دوچرخه‌سواری است که می تونید فیلم‌های او را در اینترنت ببینید، روزی با دوستانشان تصمیم می‌گیرند که دوچرخه‌ای بسازند که فرمان آن به‌جای آنکه به چپ بگردانی به راست برود و به‌جایی که به راست بگردانی به چپ برود، دیگر حتی او نتوانست 20 سانتی‌متر با آن براند، مسابقه‌ای ترتیب داد که در آن در یک‌فاصله دو متری پیچ‌وخم دار، یک جایزه 2000 دلاری تعیین کرده بود که شرکت‌کنندگان باید مسیر را به برای دریافت جایزه طی می‌کردند که به جایزه دست یابند ولی کسی برنده نشد و اتفاق جالب‌تر این است که او حدود 6 ماه برای راندن آن دوچرخه وقت صرف کرد و توانست ولی این بار که می‌خواست سوار دوچرخه‌های عادی بشود، نمی‌توانست، این مدل‌سازی ذهن ماست که شما برای مقابله با آن باید ابزار داشته باشید، برای دست‌یابی به خلاقیت، شما به یک دوگانگی می‌رسید، هم به مغزتان نیاز دارید و هم برای تغییر فرماندهی او باید وارد جنگ بامغزتان شوید

برای کسب اطلاع و نحوه استفاده از دوره های آموزشی و خدمات مشاوره من می توانید ازطریق  شماره تماس 88608518-021 و 44381637-021 تماس حاصل نمایید.